گیتی نوین Guity Novin

  

گیتی نوین و ترانسپرتیونیزم !  

چند نفر از ما گیتی نوین رو میشناسه؟ چند نفر از ما در مورد سبکی به اسم  ترانسپرتیونیزم چیزی شنیده؟  

چند نفر از ما می دونه که ایرانی ها اون سر دنیا بنیانگزار یه جنبش هستن و این سر دنیا نه عامه مردم حتی هنرمند ها هم ....


 

 

 

گیتی نوین در خانواده یی فرهیخته در کرمانشاه زاده شد. پدرش عبدالرحمان ناوران تنها فرزند بازرگانی بنام عبدالرحیم ناوران از اهالی بندر انزلی بود. عبدالرحیم با کشتی های بازرگانی خویش در میان بنادر باکو، لنکران و آستارا در آذربایجان به دادوستد می‌پرداخت. در سالهای آغازین قرن بیستم سرزمین های کناره‌ای دریای مازندران به کانون بارزی برای نقشه‌های استراتژیک پیکار گاه‌های جنگ جهانی نخست گزینه گشته بود. پس از کودتای اکتبر بلشویکها و آغاز جنگهای داخلی در روسیهٔ تزاری "ارتش سرخ" باکو را در ۱۹۱۸ فرانَوَردید و ناوگان شکست خورده ی"ارتش سپید" به بندر انزلی که در زیر فرماندگاری نیروهای انگلیس بود گریخته وبه آنها پناه آورد."ارتش سرخ" در ۱۹۲۱ بر بندر انزلی یورش آورد و بر آن چیره گشت و اندکی چندان نگذشت که همهٔ کشتی های عبدالرحیم را همانند داروندار دیگر بازرگانان بومی ایران تاراج کردو به تاوان گرفت.  عبدالرحیم که با از دست دادن کشتی هایش توان ادامهٔ دادوستد را نداشت و ورشکست شده بود دست به خودکشی زد. عبدالرحمان پسرک خردسالش از مادر جوان خود جدا شد و نزد خانوادهٔ ناوران پرورش یافت وپس از پایان آموزش دبیرستانی در گمرک به کار پرداخت و پس از چند گاهی مادر را به نزد خویش آورد و از آن پس هرگز از او جدا نشد. دیری نپایید که او به گمرک قصر شیرین فرستاده شد. و چنین بود که او که روزهای فراغت خویش را در کرمانشاه می‌گذراند، با همسر خود ملوک کاشفی آشنا شد. و این آشنایی در کوتاه هنگام به زناشویی انجامید و بر آورد آن چهار فرزند بود که نخستین آنان گیتی بود. گیتی نه سال داشت که خانواده اش برای همیشه در تهران ماندنی شد. درسالهای نوجوانی بود که دبیر نگاره گری دبیرستان اسدی به مند هنری بارز او آگاه شد و او رابه نوید آورد تا در هنرستان هنرهای زیبای دختران نام نویسی کند. گیتی گواهینامهٔ هنری خود رادر سال۱۳۴۴ از هنرستان هنرهای زیبای دختران دریافت کرد ، و سپس هنرنامهٔ دانشگاهی(لیسانس) خود رادر رشتهٔ گرافیک از دانشکدهٔ هنرهای تزیینی در سال ۱۳۴۹ بدست آورد . در سال ۱۳۵۳ پس از ازدواج با دکتر فرید نوین رهسپار هلند شد و در دانشگاه آزاد  Vrije Academie voor Beeldende Kunsten آموزش خود رادنبالگیری نمود. سپس در ۱۳۵۴ راهی منچستر گردید و چم‌های گوناگون نگارگری رانزد استادان برگزیده فراگرفت. سرانجام در کانادا خانه برپاکرد  و سرانچام از سال ۱۳۷۷ تاکنون در ونکوور به سر می‌برد.  

 

 

 

نخستین نمایش کارهایش در نگارخانه نگار، به مدیریت افسانه هویدادر یکشنبه هفتم آذر ۱۳۵۰ بود. گیتی این نمایش را «گویا و خاموش» نامیده بود (او این سنت نام گذاری نمایش‌های آثارش را همواره دنبال کرد). این نخستین نمایش با خوش آمد بسیار هنردوستان و روزنامه‌های هنری روبرو شد
در خرداد ماه سال ۱۳۵۲ گیتی دومین نمایشگاه خود را در نگارخانه سیحون با نام «پوستموس» سیری در فضاهای شعری شاملو برپا نمود. این نمایشگاهی گفتگو برانگیز بود، چرا که گروهی از منتقدان را بینش آن بود که «محتوا و مضمون تابلوها بیشتر از شاملوست نه گیتی نوین»
پس از این دو نمایشگاه تک-تنه و چندین نمایشگاه گروهی گیتی نوین درنخستین نمایشگاه هنری بین المللی تهران با همیاری نگارگران اروپایی Salon d' autumnپاریس شرکت نمود.

آخرین نمایشگاه تک-تنهٔ او در ایران «تنناها یا هو» نام داشت که در سال ۱۳۵۳ در نگارخانه سیحون برپا شد.  

 

 

 

گیتی نوین نخستین گرافیست زن ایرانی ست که کارهایش در ایران و جهان شناخته شده ست.  کارهای گرافیک او بر روی جلد مجلات نگین ، زمان ، کتاب اول ودوم سینمای آزاد، جُنگ چاپار و ماهنامهٔ Breaking the Silence در اتاوا چاپ شده ست. گیتی گرافیست نخستین جشنواره بین المللی فیلم تهران بود، و طرح روی جلد کاتالوگ جشنواره ازوست.

 

 

شهرام معتضدی در هفته نامهٔ شهروند تورونتو می‌نویسد:
"من در بیست و هشت سال پیش افتخار شاگردی گیتی نوین را داشتم و یادم می‌آید وقتی با استاد راهنمایم در بارهٔ انتخاب واحدهای درسی مشورت می‌کردم ایشان به من گفتند که: امسال شانس آن را داری که در کلاس گیتی نوین شرکت کنی، چراکه ما ایشان را با زحمت بسیار متقاعد کرده ایم که درس بدهند و سال دیگر ممکن ست این شانس را نداشته باشی. در آن سال ها ایشان دو کلاس گرافیک و تزیین معماری داخلی را در مدرسهٔ عالی ساختمان درس می‌دادند و من در هر دو واحد ثبت نام کردم و هیچ وقت نشده ست که از بخت خوش خود سپاس گذار نباشم. چرا که بعدها که برای تحصیلات به اروپا رفتم، دریافتم که کارهای استاد نوین در میان گرافیست های بزرگ دنیا شناخته شده ست و حتی طرح های ایشان را در کلاس های مختلف مورد بررسی و تحقیق قرار می‌دهند... وقتی استاد نوین را دیدم هنوز همان شرارهٔ درخشانی که نشان از شیدایی ایشان به هنرشان ست از دیدگانشان تلالو می‌زد.پس خویشتن را به ایشان شناساندیم و گفتیم که افتخار شاگردیشان را داشته ایم، و از استاد اروپایی مان برایشان گفتیم که پس از نشان دادن "لیز تایلور سرخ" کار "اندی وارهول" ، کار صادق هدایت" از طراحی های استاد را، به عنوان گام دیگری ر تفکیک گرافیکی سطح های رنگی یک پرتره به ما ارایه کرده بود." 

  

 

فرا-انگاشت (ترانسپرسیونیزم) 

گیتی نوین نخستین پایه‌ها ی ترانسپرسیونیزم را در سال ۱۹۹۴ پی ریزی کرد. جنبش ترانسپرسیونیزم پاسخی بود به دیدگاه‌های "فرا نو گرایی - High modernism " و سر آن داشت که آرمان های "مردمانی - humanism " و ارزش های "عرفانی - acroamatics " را با برداشت های زیباشناسانهٔ زیبایی ، آهنگینی ، و فره وری بازگشایی و روشنی دهد.

ترانسپرسیونیزم به رویارویی با دام کژبینی "پسا- نوگرایی- post modernism" برمی خیزد، که مرگ هنر را آوا کرده بود .  اما ترانسپرسیونیزم هنر را سر چشمهٔ همیشگی زایندگی و آفرینشی وهومنی می خواندو از تماشا گر خود می خواهد که او رادر تلاش هنرش یاری دهد تا که شاید به آفرینش "شگرف" شدایی دهد. در این روندار نقش هنرمند تنها آنست که راه گشای و برانگیزندهٔ نیروی تخیل تماشاگر باشد و از عشق مدد گیرد تا که مگر سامان دهد به دنیایی که هم در روان پنهان و هم در سیمای آشکار خود آشفته ست.

برای دست یابی به این آرمان ترانسپرسیونیزم از افسانه‌ها و اسطوره‌ها که یادآور خاطره‌ها ی مشترک انسانی ست یاری می‌گیرد، افسانه‌هایی همچون داستان "کلیتای"، دوشیزه‌ای که به "آپولو" خداونگار خورشید دل باخت و سرانجام او آن شد که به گل آفتاب گردان تبدیل شود و هر روز از دورها نظاره گر پرتو آن یار باشدکه پهنهٔ آسمان را بر گردونهٔ زرین خویش می پاید. و "کلیتای" از تابش و روشنی عشق او زندگی می‌گیرد و رشدمیکند  

 

گیتی نوین در شناسایی ترانسپرسیونیزم می‌نویسد:

من تحصیلات دانشگاهی خود را در دههٔ ۱۹۶۰ میلادی به انجام رساندم. در آن زمان ها مدرنیزم و پست-مدرنیزم گروندگان بسیار داشتند و نفوذ غریبی در عرصهٔ هنر . فرهنگ آن روزها نقاشان فیگوراتیو و هنر تجسمی را به سخره می‌گرفت و این جهت گیری طرفه می نمود. آنچه در هنر مهم تلقی می‌شد شوکه کردن تماشاچی بود باگونه یی ظاهرسازی. زیبایی و تحسین عقلانی شور زیبایی تحمل می‌شد. اما ارزش روشنفکرانهٔ تحسین یک کار زیبا که موفق در جلب محبوبیت عامه می‌شد مورد انکار قرار می‌گرفت به این اعتبار که این راهی ست بسوی ابتذالمنقدان ارزش نقاشی را به عنوان یک کار هنری زیر سوال می گذاشتند و با بکارگیری یک مجموعه از صفت های تحقیرآمیز همچون کهنه پسند ، سترون ، بی بارو امثال آن به توصیف زیبایی هر گونه کار می‌پرداختند... در کارهای ترانسپرسیونیزم من ، اهمییت اساسی روی کمپوزیسیون و انحنای فضاهاست که در تحرک خویش امکان یک یگانگی را القا می‌کنند... من همچون کانت به شدت احساس میکنم که زیبایی لازمه خوش آیندی ست زیرا که می‌تواند موجب خوش آیند دیگران نیز بشود و بنا براین سلیقه فقط در جامعه ممکن می‌شود. همچنین در هر مورد زیبایی، به خصوص در نقاشی، چیز زیبا هنگامی که به پنداشت آن میاندیشیم بایست خوش آیند باشد و نه آنکه چگونگی انگاشت موچب خوش آیند باشد. و چنین ست که من فکر میکنم که پیش درآمد بیانیهٔ ترانسپرسیونیزم باید آنچه که در این زیر می‌آید را در بر گیرد:

چه در نقاشی، چه در مجسمه سازی، و به راستی در همهٔ هنر ها ی تجسمی ... تا به آنجا که در شمول هنرهای زیبایند، کمپوزیسیون اصل اساسی ست.آنچه که بنیان سلیقه را تشکیل می‌دهد تنها خوش آیند احساسی نیست که بل تمامیت آن برانگیختگی ست که فرم برمی انگیزد. 

 

ـ ویکیپدیا